---
دل بندر شکست...
بندر همیشه گرم بود... گرم از آفتاب، از لبخند، از دلهای پاکِ مردمش.
مردمی که صدای دریا در صداقتشون موج میزنه،
مردمی که هر رهگذری رو مثل عزیزِ دل میپذیرن...
اما حالا...
باد غمانگیزی از سمت دریا وزیدن گرفته.
دل بندر شکست، دل مردمش ترک برداشت،
صدای ضجه، جای صدای نیانبان رو گرفت...
چه بیرحم بود لحظهای که آتش، جانهارو بلعید،
چه دردناک بود چشمهایی که عزیزشون رو بیپناه دیدن...
بندر!
ما با تو گریه میکنیم...
ما شریک دلتنگی توییم، شریک درد مادری که فرزندش رو صدا زد و جوابی نیومد...
قلبمون کنار توست، توی هر کوچهی پرخاطرهات، کنار هر دلی که سوخته...
اما بدون...
دریات باز هم آرام خواهد شد.
خورشید، باز هم روی آسمونت طلوع میکنه...
و ما، پشتتیم. تا همیشه.